به گزارش میهن نوین همه ما مراحلی در زندگی داریم که بهترین نسخه از خودمان نیستیم و بدون اینکه متوجه باشیم، تبدیل به آدمهایی میشویم که در کنارشان بودن برای دیگران کار دشواری است.
این از آن قرصهایی است که بعلیدناش سخت است، اما نخستین گام برای تبدیل شدن به آدمی بهتر آن است که خودآگاه شویم.
نگران نباشید این مقاله قرار نیست که شما را قضاوت کند. این مقاله نوعی دعوت است. دعوت از شما که به رفتارتان توجه کنید و ببینید که آیا ویژگیهایی را دارید که باعث دور شدن آدمها میشود یا خیر. با ماهمراه باشید تا این ویژگیهای آدم-پران را با هم مرور کنیم:
۱. یکدندگی
اینکه روی مواضعی که برایتان مهم است بمانید فرق میکند با اینکه یکدندگی در همه تصمیمها و بحثهایتان مشاهده شود. انعطافناپذیری به دیگران این سیگنال را ارسال میکند که فقط عقاید خودتان برایتان محترم شمرده میشود و این کار باعث میشود که تعامل با شما بیشتر از آنکه شبیه به گفتگو باشد، شبیه به نبرد به نظر برسد.
درنتیجه، افراد ترجیح میدهند از باز کردن باب گفتگو با شما بپرهیزند، زیرا میتوانند کاملا پیشبینی کنند که این گفتگو تنشآلود و استرسزا خواهد بود و شما نگرش منعطفی نخواهید داشت.
توصیه: نخست بدانید که یکدندگی همیشه به معنای غلط بودن موضعتان نیست، اما معنایش این است که شما یک مسئله را از زوایای مختلف نگاه نمیکنید.
خودتان را درگیر هر نبردی نکنید؛ هر موضوعی ارزش دفاع جانانه را ندارد. هر وقت که احساس کردید دارید با حرارت از موضوعی دفاع میکنید، مکث کنید از خودتان بپرسید چرا؟ آیا واقعا این موضوعی اساسی است؟ یا اینکه فقط با تغییر دیدگاهتان مخالف هستید؟
۲. بدبینی
همه ما روزهای بد داریم، اما اگر پیشفرض ذهنیتان این است که همیشه منتظر بدترینها هستید، این پیشفرض میتواند روی دیگران اثر منفی بگذارد. بودن در کنار فرد همیشهبدبین انرژی عاطفی و احساسی ما را تخلیه میکند.
احساس شور و هیجان و امیدواری نسبت به چیزها یا حتی لذت از زندگی درحالیکه یک نفر مدام فقط به نقصها و خرابکاریها اشاره میکند، کار سختی است.
مردم در طول زمان از شما فاصله میگیرند تا از وزن سنگین بار احساسی منفیگراییتان در امان بمانند.
توصیه: گام نخست تشخیص تمایلات بدبینانهتان است. زمانهایی که صدای منفی درونتان را میشنوید یادداشتبرداری کنید و سعی کنید قبل از آنکه شروع به منفیبافی کنید مچاش را بگیرید.
از خودتان بپرسید: «این فکر به من یا دیگران کمکی میکند؟» اغلب اوقات پاسخ منفی است.
سعی کنید چشماندازتان را با پیدا کردن کوچکترین نقاط مثبت در هر رویدادی متعادل کنید. لذت بردن از یک فنجان قهوه یا تأیید کاری که خوب انجام شده است، میتواند در طی زمان نگاه شما را به سمت مثبتاندیشی و ادراک دیگران از شما را تغییر دهد.
۳. کنترل طبیعت
آیا تا کنون رئیسی داشتهاید که ریزترین وظایفتان را با نگاهی جزئینگر مدیریت کند یا والدی داشتهاید که بر همه تصمیمهایی که میگیرید نظارت داشته باشد؟
اگر پاسختان مثبت است پس اثر منفی کنترلگری را میشناسید. کنترلگری باعث میشود احساس محدودیت و حتی خفگی کنید و باعث میشود دلتان نخواهد با کسی که این احساس را در شما ایجاد میکند مراوده داشته باشید.
پس وقتش رسیده که به خودتان بنگرید و ببینید آیا گاهی این رفتار را در قبال دیگران نداشتهاید؟ قابل درک است که بخواهید روی زندگی خودتان کنترل داشته باشید، اما این میل هرگز با کنترل کردن دیگران ارضا نمیشود.
توصیه: میل به کنترل دیگران را با میل و اشتیاق برای حمایت از آنها جایگزین کنید. به جای اینکه به دیگران دیکته کنید که چه کنند، به آنها توصیه و راهنمایی بدهید، آن هم وقتی از شما توصیه و راهنمایی خواستند.
یادتان باشد رها کردن کنترلگری به معنای بیاهمیتی نیست، بلکه معنایش آن است که به دیگران و تصمیمهایی که میگیرند اعتماد دارید.
۴. تدافعی عمل کردن
وقتی کسی به شما میگوید که میتوانستی کاری را بهتر انجام بدهی یا به شما انتقاد سازندهای میکنند چگونه واکنش نشان میدهید؟
هیچکس دوست ندارد چنین چیزهایی بشنود، اما اگر میخواهیم در جامعه و در حلقه دوستانمان بهتر عمل کنیم، باید بلوغ کافی برای مواجه شدن با بازخوردها را داشته باشیم.
اگر همیشه تدافعی عمل میکنید و تلاش میکنید تا بازخوردهای کوبنده بدهید، ناخواسته دیگران را به نقش «مهاجم» سوق میدهید، حتی اگر آنها نیت خوبی داشته باشند.
شما خودتان را به مثابه فردی بازنمایی میکنید که هیچ خطا و اشتباهی نمیکند و همه تقصیرها و خطاها گردن دیگران است. دیگران هم باید مراقب باشند که واژگان درستی در قبال شما استفاده کنند و ماشه واکنشهای تدافعی شما را کمتر بچکانند. این باعث میشود که دیگران تا حد ممکن به حریم خصوصی شما وارد نشوند و فاصله امن را با شما حفظ کنند.
توصیه: تدافعی بودن را با کنجکاوی تعویض کنید. وقتی احساس کردید میخواهید از خودتان دفاع کنید، پرسشهای کنجکاوانه مطرح کنید.
مثلا «میشود کمکم کنی بفهمم که منظورت چیست؟»
یادتان باشد هیچ ایرادی در خطا کردن یا تصحیح اشتباه وجود ندارد. این اتفاقی است که حتی برای بهترین آدمهای روی کره زمین رخ میدهد. هویت ما را واکنشهایمان به آن لحظات تعریف میکنند.
۵. تکبر
همه ما با آن آدمی که فکر میکند باهوشترین فرد اتاق است و از اینکه این را به همه اعلام کند ابایی ندارد، ملاقات کردهایم. مطمئنا اعتمادبهنفس مهم است، اما خط ظریفی بین خود-اطمینانی و تکبر وجود دارد.
وقتی طوری رفتار میکنید که انگار همه پاسخها را میدانید و عقاید یا احساسات دیگران برایتان اهمیتی ندارد، این پیام را ارسال میکنید که باور دارید از هر کس دیگری بهتر میفهمید و میدانید.
این کار نه تنها دیگران را معذب میکند بلکه باعث میشود که اشتیاق کمی برای برقراری روابط معنادار با شما داشته باشند. ممکن است فکر کنید که با تخصص و موفقیتهایتان در حال اثرگذاری روی دیگران هستید، اما در واقعیت، شما دارید محیطی را ایجاد میکنید که مردم در آن احساس میکنند نمیتوانند در کنار شما خودشان باشند.
توصیه: نکته اش آن است که تکبر را به فروتنی تبدیل کنید. تأیید کنید که هر کسی ایدههای ارزشمندی دارد. شما تنها فردی نیستید که ایدههای ارزشمند و خوب و کارشناسیشده و تجربه دارد؛ و دوم، تمرین کنید که شنونده فعال باشید. معنایش این نیست که منتظر بمانید و مدام سرتان را به نشانه تأیید حرف دیگری تکان دهید، بلکه معنایش این است که بشنوید دیگران چه میگویند و نقطهنظرات آنها را به حساب بیاورید.
۶. خودمحوری
گاهی ما چنان در دنیای خودمان غرق میشویم که فراموش میکنیم دیگرانی هم هستند. هیچ ایرادی ندارد که برای خودتان وقت بگذارید. درحقیقت، خودمراقبتی برای سلامت روانی بسیار حیاتی است.
اما وقتی که خودمراقبتی تبدیل به خودمحوری و خودخواهی میشود، داستان فرق میکند.
خودمحوری یعنی مدام نیازها، خواستهها و احساسات خودتان را ورای نیازها و خواستهها و احساسات دیگران میبینید.
چه تسلط بر گفتگو یا برنامهریزیای باشد که به نفع شماست، این رفتارها باعث میشوند دیگران با شما احساس غریبگی کنند. این باعث میشود دیگران نتوانند در سطوح عمیقتر با شما ارتباط برقرار کنند که منجر به روابط سطحی و از دست دادن فرصتهای ارتباط واقعی میشود.
توصیه: اول از همه نیازها و احساسات دیگران را تأیید کنید. معنایش این نیست که باید نیازهای خودتان را قربانی کنید، اما تلاش کنید تعادلی کشف کنید که نظرات همه محترم دانسته شود.
همدلی را تمرین کنید. خودتان را جای دیگران بگذارید و تلاش کنید که بفهمید هر کسی چه پیشینهای دارد. این کار نه تنها روابط شما را غنی میکند بلکه چشماندازتان را نیز توسعه میبخشد؛ و آخر، تلاش کنید که نورافکنی را که رویتان تابیده شده با دیگران هم قسمت کنید. چه در حال گفتگو هستید و چه در یک فعالیت مشارکت دارید، سعی کنید یادتان بماند آدمهای دیگری نیز هستند.
به دیگران هم فرصت صحبت و انجام کارها را بدهید. این رفتا ساده باعث میشود دیگران هم به شما احترام بگذارند و برایتان ارزش قائل شوند.
۷. معتمد نبودن
این احساس را میشناسید ـ منتظر کسی باشید که همیشه دیر میکند، روی کمکی حساب کنید که هرگز نمیرسد یا شنیدن قولهایی که به ندرت محکم میمانند.
خودتان تا چد حدی در زندگی معتمد بودهاید؟
وقتی افراد نتوانند رویتان حساب کنند، رابطه بهم میخورد. این الگو باعث میشود که دیگران در طی زمان در مورد برقراری رابطه با شما تعلل کنند یا دیگر رابطه معناداری با شما نداشته باشند.
بدترین قسمتش این است که حتی اگر نیتهایتان خوب باشد، رفتار شما ـ یا فقدان رفتار شما ـ است که دیگران به یاد میآورند. غیرقابل اعتماد بودن شهرت شما را تار میکند و باعث میشود دیگران نتوانند روی شما به لحاظ حرفهای و احساسی سرمایهگذاری کنند.
توصیه: لازمه قابل اعتماد بودن خودآگاهی است. اگر همیشه دیر میرسید یا ضربالاجلها را از دست میدهید، باید این الگو را شناسی کنید و دلایل پنهانی آن را کشف کنید.
مدیریت زمان را یاد بگیرید. همیشه دیر رسیدن به معنای برنامهریزی ضعیف است. سعی کنید از تقویم، یادآوری و فهرست کارهایی که باید انجام شود استفاده کنید تا زمان را از دست ندهید.
درباره تعهدهایتان هم واقعگرا باشید و قول کاری که از عهدهتان برنمیآید را به کسی ندهید.
سخن آخر
همه ویژگیها را گفتیم، اما گاهی اصلا مسئله شما نیستید؛ بنابراین سعی کنید صدای منتقد درونتان را واکاوی کنید، زیرا گاهی آنقدر یقه خودمان را سفت میگیریم که باعث میشود اعتماد به نفسمان پایین بیاید و آنجایی که باید مواضح جرئتمندانه و مخالف اتخاذ نمیکنیم. این بستگی به شما دارد که تعادل را در روابط خودتان و دیگران حفظ کنید و رابطه را بده و بستانی در نظر بگیرید که گاهی نیاز دارد در آن کوتاه بیایید.
منبع: راهنماتو